معنی اثری از رضوان جوزانی

حل جدول

اثری از رضوان جوزانی

نیش و نوش


آثار رضوان جوزانی

آوار خاموش، کتاب سبز، چشم هایت مال من، هستی من، خانه سرد، ساتگین

لغت نامه دهخدا

رضوان

رضوان. [رِض ْ] (اِخ) یا رضوان بن عبداﷲ الجنوی، وزیر ملک غرناطه. رجوع به حلل السندسیهج 2 ص 321 و 322، و ابوالنعیم در همین لغت نامه شود.

رضوان. [رِض ْ] (اِخ) نگاهبان بهشت. (منتهی الارب). نام فرشته ای که موکل و نگهبان بهشت است. (غیاث اللغات). نام دربان بهشت چنانکه مالک نام دربان دوزخ است. بهشت بان. خادم بهشت. بهشت وان. خازن جنت. (یادداشت مؤلف). فرشته ٔ موکل بر بهشت در نظر مسلمانان. دربان و نگهبان جنت. (فرهنگ فارسی معین). خازن بهشت. (مهذب الاسماء) (دهار):
ور تو بخواهی فرشته ای که ببینی
اینک اویست آشکارا رضوان.
رودکی.
بتان بهشتند گویی درست
به گلنارشان روی رضوان بشست.
فردوسی.
به گلشهرگفت آنکه خرم بهشت
ندید و نداند که رضوان چه کشت.
فردوسی.
ز خوبان همه بزمگه چون بهشت
تو گفتی که رضوان بر او لاله کشت.
فردوسی.
بهشت است این باغ سلطان اعظم
دلیل آنکه رضوانْش بنشسته بر در.
فرخی.
تا بباشند درین رز در، مهمان منند
رز، فردوس منست، ایشان رضوان منند.
منوچهری.
چشم حورا چون شود شوریده رضوان بهشت
خاک پایش توتیای دیده ٔحورا کند.
منوچهری.
ملک مسعودبن محمودبن ناصرلدین اﷲ
که رضوان زینت طوبی برد از بوی اخلاقش.
منوچهری.
هرگز نبود خلق فرختار چو تو حور
مانا که ترا رضوان بوده ست فرختار
حوری که فروشنده ٔ آن رضوان باشد
او را نسزد جز ملک راد خریدار.
قطران.
اگر شیطان شود یارت دهد رضوانْش رضوانی
وگر رضوان شود خصمت دهد یزدانْش شیطانی.
قطران.
جنات عدن خاک در زهرا
رضوان ز هشت خلد بود خارش.
ناصرخسرو.
چون به حب آل زهرا روی شستی روز حشر
نشنود گوشَت ز رضوان جز سلام و مرحبا.
ناصرخسرو.
رضوانْش گمان بردم چون این بشنیدم
از گفتن بامعنی و از لفظ چو شکّر.
ناصرخسرو.
مرا گفتا که من شاگرد اویم
اشارت کرد آنگه سوی رضوان.
ناصرخسرو.
گفتم که چگونه جستی از رضوان
ای بچه ٔ نازدیده ٔ حورا.
مسعودسعد.
خوب نَبْوَد سوخته جبریل پر در عشق تو
آنگه از رضوان امید مرغ بریان داشتن.
سنایی.
هر روز جهان خوشتر از آن است چو هر شب
رضوان بگشاید همه درهای جنان را.
سنایی.
از رشک او [مرغزار] رضوان انگشت غیرت گزیده بود. (کلیله و دمنه).
پس چو رضوان در جنات گشاید پاکان
بانگ حلقه زدن کعبه ٔ علیا شنوند.
خاقانی.
بر سر روضه ٔ معصوم رضا
شبه رضوان شوم ان شأاﷲ.
خاقانی.
بر خوان کفَش طفیل امّید
جز رضوان میزبان ندیده ست.
خاقانی.
رضوان صفت در سرایت
کرده ست بر آستان کعبه.
خاقانی.
رضوان لقب تو یوسف الحسن
بر بازوی حور عین نویسد.
خاقانی.
چو دوزخ سوز گردد سوز عشقش
بهشت از پیش رضوان برفشاند.
خاقانی.
در منزلی از منازل جان به رضوان سپرده او را در عماری به غزنین نقل کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 144).
من شراب از ساغر جان خورده ام
نقل او از دست رضوان خورده ام.
عطار.
الصلا گفتیم ای اهل رشاد
کاین زمان رضوان در جنت گشاد.
مولوی.
رضوان مگر سراچه ٔ فردوس برگشاد
کاین حوریان به ساحت دنیی خزیده اند.
سعدی.
بیا بیا که تو حور بهشت را رضوان
درین جهان زبرای دل رهی آورد.
حافظ.
به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست
ننهم پای در آن خانه که دربانی هست.
صائب (از آنندراج).
- رضوان فش، مثل رضوان. همانند نگهبان و دربان بهشت:
خوی خوش روی خوش نوازش خوش
بزم تو روضه و تو رضوان فش.
نظامی.
|| بهشت. جنت. (یادداشت مؤلف):
جدشان رهبر دیوو پری و مردم بود
سوی رضوان خدای و پسران زآن گهرند.
ناصرخسرو.
ز فر ماه فروردین جهان چون خلد رضوان شد
همه حالش دگرگون شد همه رسمش دگرسان شد.
امیرمعزی.
برکنم شمع و وفا را به خراسان طلبم
کان کلید در رضوان به خراسان یابم.
خاقانی.
عیسی ام منظر من بام چهارم فلک است
که به هشتم در رضوان شدنم نگذارند.
خاقانی.
سیاه خانه و غیلان سرخ بر دل من
حریف رضوان بود و حدایق و اعناب.
خاقانی.
خاک تو از باد سلیمان به است
روضه چه گویم که ز رضوان به است.
نظامی.
از خطاب حق بهشت جان شدی
باغ ابراهیم را رضوان شدی.
عطار.
در باغ بهشت بگشودند
باد گویی کلید رضوان داشت.
سعدی.
هرگز نبود حور چو روی تو به رضوان
سروی به نکویی ّ قدت نیست به بستان.
صبوحی.
- باغ رضوان، باغ بهشت:
بغداد باغ است از مثل بل باغ رضوان گفتمش
روزی به بغداد این مثل در وصف خوبان گفتمش.
خاقانی.
گر عاصیان را از گنه در باغ رضوان نیست ره
در روی ساقی کن نگه صد باغ رضوان بین در او.
خاقانی.
- روضه ٔ رضوان (رضوانی)، باغ بهشت. (یادداشت مؤلف):
رضای او به چه ماند به سایه ٔ طوبی
خصال او به چه ماند به روضه ٔ رضوان.
فرخی.
گر نسیم کرمش بر در دوزخ گذرد
ماریه خوبتر از روضه ٔرضوان گردد.
منوچهری.
همه نسختها من داشتم و به قصد ناچیز کردند دریغا و بسیار بار دریغا که آن روضه های رضوانی برجای نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 297).
قربان تو فرزند رسول است ره خویش
از حکمت او جوی سوی روضه ٔ رضوان.
ناصرخسرو.
راه نمایدْت سوی روضه ٔ رضوان
گر بروی بر رهی درین دو میانه.
ناصرخسرو.
آن شب که دلم نزد تو مهمان باشد
جانم همه در روضه ٔ رضوان باشد.
خاقانی.
پدرم روضه ٔ رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم.
حافظ.
بسوی روضه ٔ رضوان سفر کرد
خدا راضی ز افعال و خصالش.
حافظ.
- گلشن رضوان، باغ بهشت. (یادداشت مؤلف):
از اوج آسمان به سر سدره بگذرم
وز سدره سر به گلشن رضوان برآورم.
خاقانی.
چنین قفس نه سزای چون من خوش الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم.
حافظ.

رضوان. [رُض ْ] (ع مص) رِضْوان. (از اقرب الموارد) (از دهار) (از منتهی الارب). رجوع به رِضْوان شود.

رضوان. [رِض ْ] (اِخ) محمد (افندی). اوراست: عنوان الرضوان فی مدح سید ولد عدنان چ مطبعه المدارس 1288 هَ. ق. (از معجم المطبوعات مصر ج 1).

رضوان. [رِض ْ] (ع مص، اِمص) مصدر به معنی رَضی ً [رَ ضَن ْ] و رُضی ً [رُ ضَن ْ]. (منتهی الارب). خشنود شدن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار) (از اقرب الموارد). رضا. مرضات. خشنودی. (یادداشت مؤلف). رضامندی. (فرهنگ فارسی معین).
- بیعت رضوان، بیعتی که برخی از صحابه با رسول (ص) کردند در زیر درختی در حدیبیه، و چون مردمان آن درخت را سپس تعظیم کردن گرفتند عمر امر به قطع آن کرد تا بت پرستی دیگربار پایه نگیرد، و ناظر بدین بیعت است آیه ٔ شریفه ٔ: لقد رضی اﷲ عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السکینه علیهم و اثابهم فتحاً قریباً. (18/48)، به تحقیق خشنود شد خداوند از مؤمنان وقتی که بیعت کردند با تو در زیر آن درخت پس می داند آنچه را در دلهای ایشانست پس فرودآورد آرامش خاطر را بر ایشان وپاداش داد ایشان را فتحی نزدیک. (از یادداشت مؤلف). ناصرخسرو در قصیده ای اشاره به این بیعت دارد و گوید:
آن قوم که در زیر شجربیعت کردند
چون جعفر وسلمان و چو مقداد و چو بوذر.
- رضوان اﷲ علیه، علیه رضوان اﷲ، خشنودی خدا بر او باد. خدای تعالی از او خشنود باد. دعایی است که پس از نام مرده آرند. (یادداشت مؤلف). و همچنین است رضوان اﷲ علیها: به دارالخلافه ٔ مقدس مجده اﷲ به عهد راضی رضوان اﷲ علیه قاضیی بود نام اوابومحمد... (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 117).
- رضوان اﷲ علیهم، دعاییست که پس از نام مردگان (بخصوص مردگان دین) آرند، بمعنی خشنودی خدای بر آنان باد. (یادداشت مؤلف). دعای خیر است یعنی برکت خدا شامل حال ایشان باد. (ناظم الاطباء): این رساله در ذکر صحابه رضوان اﷲ علیهم که لمعه ای است از بوارق بیان و حدایق بنان او ایراد کرده می شود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 234). و بعهدخلفای گذشته رضوان اﷲ علیهم در وجه خزانه بودی. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 136). و بنده خواست که این فصول با انساب و تواریخ عرب و حضرات و ائمه ٔ دین مبین رضوان اﷲ علیهم در پیوندد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 113).
|| پسندیدن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار).

رضوان. [رِض ْ] (ع اِمص) خشنودی. (دهار) (غیاث اللغات). || قبول. (از ناظم الاطباء). || تحسین. آفرین. (فرهنگ فارسی معین). || برکت. (ناظم الاطباء).

رضوان. [رِض ْ] (اِخ) دهی از دهستان فین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس. سکنه ٔ آن 982 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده ٔ آنجا خرما و مرکبات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

رضوان. [رِ ض َ] (ع اِ) تثنیه ٔ رِضی ̍. (منتهی الارب). رِضَیان نیز آید. (از متن اللغه). و رجوع به رِض̍ی و رضا و رضیان شود.

رضوان. [رِض ْ] (اِخ) دهی از دهستان عربخانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند. آب آن از قنات. محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

رضوان. [رِض ْ] (اِخ) نام 6 ده از ده های استان هشتم واقع در شهرستانهای کرمان و زاهدان و جیرفت و سیرجان. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.

رضوان. [رِض ْ] (اِخ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. سکنه ٔ آن 101 تن. آب آن از قنات. محصول عمده ٔ آنجا غلات. راه آن اتومبیل رو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

تعبیر خواب

رضوان

اگر کسی رضوان را در خواب بیند، دلیل که از عذاب ایمن گردد و از سختی برهد. اگر بیند رضوان بر در بهشت ایستاده، دلیل که از دنیا برود و بعضی از معبران گویند:رضوان در خواب، دلیل است که با خزینه دار سلطان او را صحبت افتد، زیرا که رضوان خازن بهشت است. اگر بیند رضوان او را در بهشت برد، دلیل که زود از دنیا برود و عاقبتش به سعادت بود. اگر بیند رضوان از میوه های بهشت او را چیزی داد یا جامه سبز به وی بخشید، دلیل که وفات او نزدیک رسیده باشد. - محمد بن سیرین

اگر بیند رضوان او را یاقوت یا مروارید یا گوهر از بهشت بداد، دلیل که او را فرزندی دانای عالم به وجود آید، چنانکه نام او در جهان به علم منتشر شود. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

معادل ابجد

اثری از رضوان جوزانی

1853

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری